محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

13/اردیبهشت/ 90

امروز موقع کارت زدن بردمت. مثه مانی انگشتت رو به کارتخون زدی و کلی از صدای بوقش خوشحال شدی. از دیدن فواره محوطه علوم کلی ذوق کردی جایی که مانی درس خوند. واسه همین تو راه برگشت اصلا گریه نکردی. عصر باهم رفتیم دوباره واسه خونه جدید جهاز خریدیم. وایییی اگه بابا علی بفهمه!!! البته داروی گیاهی صبر هم خریدیم تا شما رو از شیر بگیرم. واسه خاله جون وحیده هم گوشی خریدیم. شب هم وسیله ها رو جمع کردیم تا فردا باز هم بریم شمال.                      ...
14 ارديبهشت 1390

12/اردیبهشت/90

امروز طبق معمول اومدیم دانشگاه. اما بخاطر جشن روز معلم واسه دکتر قاسم پور دیر اومدم دنبالت. عصر باهم خونه هدی میرزایی رفتیم اونجا بود که تا آقای میرزایی به شما استاب بازی دادگفتی توپ. دست رویا جون درد نکنه چقدر بهت کلمه یادداد. عصری هم تو حیاط آنا پارسیان رو دیدیم و کلی با هم بازی کردین.با مامانش قرار گذاشتیم بریم استخر   ...
13 ارديبهشت 1390

چگونه می‌توانید با کودک بازی کنید

برای اینکه بدانید در خانه برحسب مرحله رشد مغزی کودک چگونه می‌توانید با کودک بازی کنید به این راهنما توجه کنید: از تولد تا 4 ماهگی برای کودک کتاب قصه بخوانید. برای او شکلک در بیاورید. بدنش را قلقلک بدهید. به آرامی اشیایی مانند یک جغجغه با رنگ درخشان را در برابر چشم‌های نوزاد حرکت بدهید. ترانه‌های ساده و لالایی‌ها با عبارت‌های تکرارشونده برای او بخوانید. هر کاری که خودتان و نوزادتان انجام می‌دهد را برای او تعریف کنید. به عنوان نمونه «خب حالا می‌ریم سوار ماشین بشیم؛ تو رو میذارم توی صندلیت؛ مامان داره میاد توی ماشین.» از 4 تا 6 ماهگی به کودک کمک کنید حیوانات پرشده را در بغل بگیرد. چیز...
6 ارديبهشت 1390

5 ماهگی

سالگرد خاله جون    محیا با شاسخینی که واسه مرجان خریده   چقدر هوا این روزها دوباره سرد شده. باز هم لباسای کوچیکی سحر رو از مامانش قرض کردم. آخه تو شمال همش لباس کم میارم محیا با کالسکه سحر که ظاهرا از سواریش خوشش نیومد. به اون نیش دندوناش هم که دقت دارین؟؟!!.. این خنده ها نشون میده که خاله جون وحیده داره ازونور ادا در میاره..  بدون شرح..   یه خواب نیمروزی تو هوای بهاری شمال رو تخت خاله جون سمانه چه میچسبه....  این هم خمیازه بعد خواب.. این هم یه عکس خوشگل تو حیاط شمال خونه مادر جون اینهم خواب تو خونه شهریار کوچولو ...
19 ارديبهشت 1389